بهتر است قبل از اینکه گله و شکایت شما بلند شود خودم از آغاز سخن اذعان کنم که من آن کسی نیستم که بتوانم احساسات خود را آنطور که شایسته است نسبت به درگذشت فرهیخته ی کم نظیر مرحوم مغفور شادروان دکتر محمدحسن هجرتی اعلی ا… مقامه بیان کنم. بحر سجایای مرد جامع الحسنات را در سبویی قرار دادن برای امثال ما محال است. حتی به خودم اجازه نمی دهم برای آن عاقبت به خیر شده از زبان و ذهن خود مثلا طلب مغفرت کنم، ولی از خدایی که او را آنچنان درخت پربار؛ اما سر به زیر و حلیم ساخته بود عاجزانه استدعا میکنم که ما را نیز لیاقت همنشینی با او در دیار باقی عنایت فرماید. با دکتر هجرتی که انشاالله خدایش او را با اولیای خاصش محشور خواهدکرد، در فرودگاه (میدان هوایی) مشهد مقدس آشنا شدم. کسی به او توصیه کرده بود که در رابطه با راه اندازی امور منوط به دانشگاه آزاد واحد کابل با من ارتباط بر قرار کند تا تجارب آن محیط را با او در میان بگذارم. ظاهرا مرتبه ی اولی بود که به افغانستان میرفت و برایم درد دل کرد که چرا افغانستان میرود و برای فراهم کردن صدور مجوز و راه اندازی دانشگاه آزاد واحد کابل چه راه های پرخم و پیچی را با پای برهنه روی دشت سوزان و پر خار مغیلان بروکراسی های اداری طی کرده است. در همان لحظات اول آشنایی شیفته ی شجاعت و صداقتش شدم. از برخی خود بزرگ بینی های خودم خجالت کشیدم که در ارتباط با وطن و وطن دارانم به زعم خودم، خود را طلبکار دانسته ام. در پهلوی خود مردی را عازم سفری میدیدم که جز شجاعت، پشتکار و از همه بالاتر توکل به خدا هیچ ره توشه و آشنایی با محیطی که قصد سفر آنرا کرده، ندارد. هرچند من تا جایی که برایم مقدور بود افتخار آن را داشتم که خیابان به خیابان و کوچه به کوچه با آن عزیز سفر کرده برای پیدا کردن مکان مناسب و تهیه ی مقدمات راه اندازی دانشگاهی که آن را برای افغانستان حیاتی می دانستم، همراهی کردم و او نیز در اظهار نظر خود در نزد عده ای از دوستان از آنچه که وظیفه ام بود با بزرگواری مختص به خودش، قدردانی می کرد؛ اما نمی دانم چرا این چنین شتابان با هجرت آن عزیز از دست رفته توفیق همراهی او از ما سلب شد؟
دکتر عبدالهادی محسنی
روزنامه سخن جدید کابل