دانشگاه آزاد اسلامي واحد گناباد و بررسي دانشگاه از نگاه آمار

بنام او كه هر چه غير از اوست فاني و او باقي است. شكر و سپاس بي حد خداي را كه او خالق است و همه مخلوق، درود بر همه انبياء و اوصياء و اولياء الهي كه واسطه فيض آفريدگارند بر آفريده ها و سلام و صلوات ويژه بر اشرف كائنات و خاتم انبياء محمد مصطفي (ص) ائمه هدا از علي بن ابيطالب (ع) تا قائم آل محمد مهدي موعود (عج). اولين جمعه از ماه رجب سال 1407 قمري مصادف با 29 تيرماه 1386 پس از سالها تلاش بي وقفه در دانش آموزي و دانشجويي در پي آن كار و مسئوليت در عرصه هاي گوناگون اجرايي و آموزش در شهرها و مناطق مختلف كشور از جمله مشهد و تهران، سمنان و گرمسار و گناباد، احساس فراغتي دست داد كه فرصت را غنيمت شمرده، دستي به قلم برده و تصميم بر آن شد تا بخشي از خاطرات خود را از صفحه ذهن به صفحه كاغذ منتقل نمايم شايد ارزش خواندن داشته باشد.

وضو مي گيرم دو ركعت نماز به درگاه بي نياز تقديم نموده و از او تقاضاي كمك مي نمايم. بلافاصله نوشتن را شروع مي كنم، سالهاي درس و مدرسه، سالهاي جبهه و جنگ، دوران پرافتخار دانشجويي، روزهاي شيرين خدمت در آستان مقدس رضوي و بعد از آن دركتابخانه مشهور ملك در تهران، ايام تدريس در دانشگاههاي پيام نور و آزاد اسلامي گناباد ـ خدمت در معاونت آموزشي دانشگاه آزاد اسلامي سمنان و مسئوليت پرماجرايم در رياست دانشگاه آزاد اسلامي واحد گرمسار همه را به سرعت از ذهن مي گذرانم اما با وقت اندكي كه دارم، در اين برهه فقط مي توانم چهار سال و 6 ماه و 21 روز مديريت بر دانشگاه آزاد اسلامي شهرم گناباد را به تصوير كشم و براي همه آن سالها كه قبل از اين مسئوليت بود و آنچه بعد از اين به سراغم خواهد آمد فرصتي ديگر را از خداي بزرگ مسئلت مي نمايم.

در واپسين روزهاي پائيز 1381 كه دانشگاه آزاد اسلامي واحد گرمسار مشغول رتق و فتق امور مديريتي دانشگاه بودم با زنگ تلفن براي پذيرش مسئوليت در گناباد فراخوانده شدم، ابتدا هضم و درك موضوع برايم سنگين و راستش ناگوار و غيرمنتظره بود چرا كه حكم مسئوليتي ام براي گرمسار 2 ساله بود و هنوز 8 ماه تا پايان دوره فرصت داشتم و بخشي از اهداف و برنامه هاي 2 ساله اي كه ترسيم كرده بودم به پايان نرسيده بود. براي تصميم گيري و اعلما نظر قطعي مهلت خواستم، شايد حدود يك هفته با خود كلنجار مي رفتم، هيچ اجباري براي ترك مديريت در گرمسار و يا آمدن به گناباد نبود اما عاقبت عشق به زادگاه كار خود را كرد و به مصداق شعر مولوي كه:

هر كه او دور ماند از اصل خويش               باز جويد روزگار وصل خويش

براي آمدن به گناباد پس از حدود 18 سال دوري، خود را آماده كردم و به رغم هر آنچه بود مسئوليت دانشگاه را پذيرفتم.

براي جلسه توديع مديريت قبلي و معارفه من روز اول ديماه 1381 را تعيين نمودند و از قضا همان روزها برف نسبتاً سنگين و كم سابقه اي كوير گناباد و مسير گناباد را سفيدپوش كرده بود. به هر زحمتي در‌ان برف و كوران خود را به مشهد رساندم اما براي رفتن به گناباد (از مشهد) به توصيه دوستان وسيله نقليه خود را در مشهد پارك نمودم و به اتفاق تعدادي از مسئولين منطقه 9 دانشگاه آزاد اسلامي و در معيت آيت ا… معصومي (رئيس نهاد نمايندگي ولي فقيه در منطقه) مسير 3 ساعته مشهد – گناباد را با پاترول در 6.5 ساعت پيموديم و فرداي آنروز بعد از توديع و معارفه براي انجام امور جانبي باز هم به اتفاق مسئولين منطقه و اين بار در معيت جناب دكتر علي عباسپور (رياست منطقه 9 دانشگاه آزاد اسلامي) به مشهد برگشتم.

جلسه توديع و معارفه در گرمسار نيز به دنبال آن برگزار شد و جاي گرم خود در گرمسار را به همشهري عزيزم جناب دكتر حسين افضليان سپردم و دوباره در ميان برف و كولاك به گناباد برگشتم تا جاي خالي آن عزيز در اين دانشگاه را پر كنم.

اگر چه هم براي خودم ناباورانه بود كه شهر و ديارم توفقيق خدمت يافته ام و همه براي بسياري از مردم و مسئولين و همكاران جديدم در دانشگاه جاي سؤال بود كه چرا اين قرعه بنام من افتاده و به چه دليل اين مسئوليت را پذيرفته ام، اما به هر حال با استقبال خوب كاركنان خودم دانشگاه گناباد مواجه شدم و در حضورشان آرزو نمودم كه اگر دوره همكاري ام كوتاه باشد دوره دوستي بسيار طولاني، داشته باشيم.

در اولين فرصت اولين جلسه شوراي معاونين تشكيل شد و در جريان برخي از امور قرار گرفتم كه براي آن بي درنگ برنامه و پيگيري لازم مي نمود. برخي از موارد ريز و درشت به شرح زير بود:

1 ـ بدهي دانشگاه به بانكها و بازار به خاطر انجام ساخت و سازها و به دليل كمبود دانشجو و در نتيجه كمبود درآمد، قابل توجه بود و بدتر آنكه برخي از وامها مشمول جريمه ديركرد و تأخير مي شد و چنين روندي مي توانست سيستم را به نابساماني هاي جدي مواجه كند.

2 ـ در حاليكه 12 رشته فعال در دانشگاه وجود داشت، در دفترچه هاي آزمون 83-82 براي اين دانشگاه 17 رشته جديد نيز ثبت شده بود و مي بايستي 9 ماه بعد و در اول مهرماه 82 براي پذيرش دانشجو در 29 رشته برنامه ريزي مي شد. نداشتن فضاي لازم، مدرس كافي، فقدان تجهيزات و امكانات براي اين همه رشته و مسائلي از اين قبيل مي توانست تهديدهايي براي مديريت دانشگاه باشد، در حاليكه اميد به افزايش دانشجو با توجه به رشته هاي جديد فرصتي بسيار طلايي در اختيارم مي گذاشت كه بايد اين گونه فرصتها را غنيمت شمرد.

3 ـ پراكندگي خوابگاه ها در سطح شهر مسئله اي بود كه اعتراض بسياري از شهروندان را برانگيخته بود و در جاي خود مورد بحث قرار خواهد گرفت.

4 ـ برف شب يلدا بزودي آب مي شد و تقريباً همه ساختمان ها حتي سقف اتاق رياست همه چكه مي كرد و نياز به ايزوگام و عايق بندي داشت لذا در آن فقر مالي و به رغم سرماي زمستان شايد اولين گام عمراني همان ايزوگام بود كه بدون استثناء كليه ساختمانها را شامل شد.

5 ـ يك هفته قبل از توديع و معارفه به بهانه برگزاري كنسرت دانشجويي موسيقي، بلوايي در شهر مذهبي گناباد برپا شده بود كه ذهنيت مسئولين محترم فرهنگي شهر را به دانشگاه و ذهنيت برخي دانشجويان را به شهر گناباد و مسئولين آن به شدت منفي نشان مي داد و اين موضوعي بود كه با دخالت امام جمعه محترم و فرماندار محترم وقت حل و فصل شد. اما تا مدتها در اذهان باقي بود و فرصتي ديگر براي شعله ور شدن را طلب مي كرد. در اين ميان نشر برخي اكاذيب و دبع برخي مطالب اهانت آميز و تحريك انگيز در نشريات دانشجويي فضا را روز به روز ناآرام تر جلوه مي داد.

6 ـ به هر دليلي كه بود تصوير ذهني برخي از دانشجويان غيربومي از مديريت جديد به گونه اي بود كه او را كم از طالبان و القاعده تصور نمي كردند و لذا طبيعي بود كه براي شناخت بيشتر او و براي سنگ اندازي و مسئله آفريني از هيچ تلاشي دريغ نكنند و بدتر آنكه از درون مجموعه هم برخي از بزرگواران در تقويت اين ذهنيت همراه مي شدند كه بهتر است اين فصل براي هميشه نانوشته بماند.

راستش احساس مي كردم كه در اين معامله (آمدن به گناباد) به شدت مغبون اما اولاً 16 سال سوابق كاري ام در جاهاي مختلف و اينكه هيچگاه براي رسيدن به اهدافم دچار ترديد نبودم و هر جا كه از صفر شروع مي كردم در مدت مورد نظرم به همه اهدافم مي رسيدم، به من اجازه نمي داد كه احساس مغبون شدن بر من غلبه كند و در برنامه ريزي و هدف گذاري خود ترديد كنم. ثانياً غيرت و غرورم باعث مي شد كه احساس خود را آشكار نسازم و سوم اينكه اين شرايط را براي خود فرصتي مي دانستم كه حاصل سالها تجربه را در شهر خودم درو كنم و از حل مسائل پيچيده لذت ببرم و در اينكه اين بار در كمترين زمان ممكن به لطف خداوند بر همه مشكلات فائق خواهم شد هيچ شكي به دل راه ندادم.

برنامه كوتاه مدت خود را بر مبناي حكم 2 ساله مسئوليتم و كليّات برنامه ميان مدت را بر مبناي دوره پنج ساله و برنامه بلندمدت دانشگاه را براي دوره 15 ساله تدوين و ترسيم كردم.

تأمين بودجه براي پيشرفت امور دانشگاه و بويژه انجام پروژه هاي عمراني مورد نياز و خريد تجهيزات براي اين واحد دانشگاهي فني مهمترين دغدغه هاي آن روز دانشگاه بود. از مدتها قبل از مسئوليتم حتي حقوق كاركنان و اساتيد بعضاً بجاي آخر ماه در نيمه هاي ماه بعد پرداخت مي شد و البته به قول بعضي از همكاران فرقي هم نمي كرد. زيرا به هر حال ماهي يكبار حقوق داده مي شد اما علّت تأخير در پرداخت نداشتن نقدينگي بود، چنانكه مبالغ نه چندان زيادي كه براي حق آزمون، اضافه كاري، حق الزحمه امتحانات و كارآموزي مي بايستي پرداخت مي شد و حتي بخشي از حق التدريس اساتيد هم در مواردي از يكسال قبل و بيشتر از آن پرداخت نشده بود.

پس ساماندهي امور مالي دانشگاه اولويتي اساسي بود. پرداختهاي جزئي در اولويت اول قرار گرفت و اينجانب اعتقاد داشتم كه به يك بانك يا فرد يا سازمان بدهي كلان داشته باشيم بهتر است تا با گروهي از افراد و سازمانها بدهكاريهاي نسبتاً جزيي داشته باشيم و وجهه عمومي دانشگاه زير سؤال باشد.

فراموش نمي كنم كه براي عيدي و پاداش آخر سال از بانك ملي وام گاوداري و زعفرانكاري گرفتيم و براي امضاء سفته آن در 27 اسفندماه 81 جلسه شوراي اداري شهر را ترك نمودم و البته از اين وامها، بعدها هم بارها برداشته شد و بالاخره بازپرداخت نيز انجام شد.

پرداخت بدهي هاي اقساط وام ها (كه براي احداث ساختمانها برداشته شده بود) و دائماً مشمول جريمه تأخير مي شد معضل ديگري بود كه بايد چاره انديشي مي شد، چرا كه همه مي دانند وام با كارمزد 18 درصد وقتي مشمول كارمزد 24 درصد و حتي 30 درصد شود چه خطري را متوجه مؤسسات مي كند.

در اين ميان، شهروندان از اين موضوع به خوبي آگاه شده بودند كه با راه اندازي رشته هاي جديد بيش از 1000 دانشجوي غيربومي جديد نيز به دانشجويان دانشگاه آزاد اسلامي گناباد اضافه خواهند شد و بديهي است كه آنها نياز به مسكن و امكانات دارند و اي كاش در شهر ما خانه دانشجويي به اندازه كافي وجود مي داشت كه هم درآمد مردم را افزايش مي داد و هم مشكل مسكن دانشجويان را حل مي كرد.

پديده اخير بدون شك مي توانست نه تنها قيمت مسكن در گناباد را به شدت افزايش دهد و براي مستأجران غيردانشجو و قشر آسيب پذير مشكل ساز شود بلكه به لحاظ امنيت اجتماعي و پيامدهاي فرهنگي نيز نگران كننده بود. جلسات متعددي با حضور معتمدين و متكنين با مساعي فرماندار محترم وقت گناباد و پي گيريهاي مسئولين مراكز آموزش عالي تشكيل شد كه شايد بتوان بخش خصوصي را به خوابگاه سازي ترغيب كرد اما همه اين تلاشها تقريباً بي نتيجه بود زيرا اعتمادسازي لازم براي اينكه واقعاً خوابگاه هم مي تواند توجيه اقتصادي براي سرمايه گذار داشته باشد صورت نگرفت. حتي قبولاندن اين موضوع كه تأمين مسكن براي دانشجو آنهم دانشجوي دانشگاه آزاد مي تواند به عنوان كار خير و ثواب تلقي شود به هيچ وجه ميسر نشد و هيچ خيّري تا كنون هم در اين عرصه پا ننهاد هر چند وعده و وعيدهايي داده مي شد كه در نهايت فقط فرصتها از دست مي رفت.

چشم بنده از همان روزهاي آغازين براي حل بخشي از مشكل مسكن دانشجو به ستونهاي علم شده ساختماني بود كه در حدود 700 متري دانشگاه و در انتهاي كوره راهي منتهي به جاده آسيايي قرا داشت و بررسيها حاكي از آن بود كه 12 سال قبل براي دانشكده پرستاري دانشگاه علوم پزشكي گناباد در نظر گرفته شده و به هر دليلي پس از انجام حدود 10 درصد كار رها شده بود.

اهميت موضوع خوابگاه و نااميدي از هر سو، در نهايت منجر به جلسه اي مركب از نماينده مردم در مجلس و امام جمعه و فرماندار و شهردار و رياست شورا و مديران دانشكده پزشكي و دانشگاه آزاد اسلامي گرديد كه دستاورد آن توافق في مابين براي واگذاري اعيان مجموعه مذكور توسط رياست محترم وقت دانشكده پزشكي گناباد (دكتر هادي سالاري) به دانشگاه آزاد اسلامي واحد گناباد (در قبال پرداخت 35 ميليون تومان) بود كه با چك هاي متعدد و مشكلات فراوان به هر حال تأمين و پرداخت شد و هر گونه ساخت و ساز منوط به موافقت سازمان محترم مسكن و شهرسازي خراسان گرديد زيرا عرصه خوابگاه با وسعت 41182 متر مربع متعلق به سازمان بود.

ساخت اين خوابگاه پس از پي گيريهاي لازم در 18 ارديبهشت ماه 82 و با برنامه ريزي براي اتمام در اول مهرماه همان سال يعني زمان در حدود كمتر از 4.5 ماه آغاز شد.

برآورد دانشگاه براي اتمام اين پروژه 2800 متر مربعي دويست و هشتاد ميليون تومان بود، اما دريغ از حتي دو ميليون تومان پولي كه براي شروع اين كار در اختيار داشته باشيم. يكي از بستگان به خاطر اعتمادي كه داشت مبلغي را به اينجانب سپرد كه برايش حساب پس انداز باز كنم و يا اوراق مشاركت بگيرم اما همان پول را براي جرقه شروع خوابگاه به كار زدم.

در سفري به تهران براي گرفتن وام از صندوق مشترك دانشگاه به سازمان محترم مركزي مراجعه نمودم ليكن پاسخ اين بود كه 140 ميليون تومان بدهي قبلي را تسويه كنيد و مجدد درخواست فرمائيد! خدمت رياست محترم عالي دانشگاه (دانشمند فهيم و مدير مدبر آقاي دكتر جاسبي) رسيدم و اظهار داشتم كه چنين مشكلي داريم و در طول 4 ماه گذشته خودم نيز بيش از 7 ميليون تومان به دانشگاه قرض داده ام كه ايشان تعجب كردند و در هر حال دستور پرداخت 50 ميليون تومان وام فوري را دادند كه اظهار داشتم آقاي دكتر اين مبلغ مثل قطرات باران تابستاني بر كوير تفتيده است كه به محض نزول تبخير مي شود و اين پول امروز به گناباد حواله مي كنم اما اطمينان دارم تا فردا كه خودم برسم پول خرج شده است!

وام دريافتي بابت حقوق معوقه همكاران و مطالبات انان هزينه شد چون در هر صورت رضايت كاركنان نيز تا حدودي به پرداخت بموقع دستمزد آنان ارتباط دارد.

گاهي فكر مي كردم از خانواده دانشجويان براي خوابگاه پول پيش (بصورت رهن و اجاره) مطالبه كنم، گاهي به فكر استقراض از بازار و دوست و آشنا مي افتادم، حتي آپارتمان مسكوني خود را در معرض فروش قرار دادم كه از بد حادثه در اين زمان خريد و فروش مسكن در تهران راكد بود و آنهم فايده نبخشيد، بدتر آنكه هيچكس باور نمي كرد كه بتوان در گناباد كه در آن زمان امكاناتش كمتر از امروز بود، در چنين زمان كوتاهي 28000 متر مربع ساختمان را آماده بهره برداري كرد و از درون مجموعه نيز باور آن مشكل بود چون براي ساختمان هايي مشابه چندين سال وقت صرف شده بود.

بالاخره براي تأمين آهن مورد نياز با حاج مهران مرتضايي از معتمدين بازار و از بازنشستگان فرهنگي خوشنام صحبت شد و ضمن تشويق و اعلام پشتيباني قول مساعد براي تأمين آهن در اسرع وقت و رعايت حال دانشگاه قرار دادند كه گره اوليه باز شد.

به انتظار اينكه با افزايش دانشجو مشكل مالي برطرف خواهد شد دسته چك شخصي خود را برداشته و اولين توافقات را براي تأمين تيرچه و بلوك ساختمان در قبال پرداخت چك شخصي در تربت حيدريه به انجام رساندم. مابقي خريدها نيز تقريباً با همين روال انجام مي شد و به فروشندگان محترم اطمينان مي دادم كه در صورت عدم ارائه بموقع چك دانشگاه برداشت از حساب شخصي و به اجرا گذاشتن چك شخصي بلامانع خواهد بود. و به اين ترتيب بود كه در شرايطي ناباورانه در 12 مهرماه همان سال و با فعاليت شبانه روزي 135 روزه، خوابگاه با تجهيزات كامل به بهره برداري رسيد و در همان فاز اول 320 نفر دانشجوي جديدالورود غيربومي را اسكان داد كه به سهم خود نه تنها بخش از معضل را برطرف كرد، بلكه اميد و خودباوري را در مجموعه برانگيخت.

يادآوري اين نكته خالي از لطف نيست كه وقتي براي تجهيز خوابگاه، كل پرده ها و چوب پرده ها و چراغ خوابها و امثال آنرا در پژوي سواري دانشگاه به زحمت جاسازي نمودم و نيمه هاي شب از مشهد عازم گناباد بودم، در تربت حيدريه هندوانه اي نه چندان بزرگ خريداري كردم اما وقتي هيچ جايي در ماشين براي آن نتوانستم پيدا كنم مجبور به پس دادن هندوانه شدم! تحويل 126 برگه چك از دسته چك هاي شخصي در يكساله اول مسئوليتم در گناباد تا حدودي شرايط دانشگاه را مي تواند به تصوير كشد! (البته هيچ مبلغي را در نهايت از خودم براي دانشگاه هزينه نكرده ام و همه را گرفته ام و بعدها نيز اين رويه را كلاً كنار گذاشتم زيرا شأن دانشگاه اجل از اين اقدامات بود).

استقراض از واحدهاي دانشگاهي مشهد مقدس، گرمسار و قوچان نيز چه در اين مقطع و چه در دوران بعد به عنوان بخشي از استراتژي دانشگاه براي تأمين هزينه ها بود كه بدهي مذكور نيز نهايتاً تسويه شده و جا دارد كه از مسئولين محترم وقت اين واحدهاي دانشگاهي و همچنين از مسئولين محترم امور مالي سازمان محترم مركزي به خاطر مساعدتهايشان در پرداخت وام به اين واحد دانشگاهي صميمانه تشكر نمايم.

كمبود فضا در دانشگاه، فقط به خوابگاه محدود نمي شد. از آنجا كه بيش از هفتاد درصد دانشجويان اين دانشگاه صرفاً‌ در رشته هاي فني و مهندسي مشغول هستند، ايجاد كارگاه هاي مناسب نيز در دستور كار همان سال اول بود و به لطف خداوند يك مجموعه كارگاهي با زيربناي 1000 متر مربع و ظرفيت 15 فضاي مستقل كارگاهي و فضاهاي جانبي آن در زمستان 82 و بلافاصله پس از خوابگاه ساخته شد و مورد بهره برداري قرار گرفت.

افزايش 55 درصدي دانشجويان اين واحد در سال 1382 و اينكه تا فراغت از تحصيل آنان چند دوره ديگر نيز دانشجوي جديد وارد مي شوند و پذيرش براي مدتي بيش از خروجي خواهد بود نيازهاي بيشتري براي تأمين كلاس درس، خوابگاه، كارگاه و امثال آنرا فراروي مديريت قرار مي داد.

بر خلاف سال 1382 كه بخش عمده اي از تلاش دانشگاه در احداث ساختمانهاي جديد متمركز شده بود سال 1383 فرصتي براي پرداخت ديون معوقه، بازسازي و مرمت ساختماني قديمي تر، محوطه سازي دانشگاه، خريد تجهيزات آزمايشگاهي، جذب هيأت علمي و امثال آن شد به گونه اي كه دانشجويان بورسيه دوره دكتراي اين دانشگاه در اين سال به 16 نفر رسيدند كه البته هزينه هاي بسيار بالاي براي دانشگاه داشت اما در تقويت بنيه علمي دانشگاه نيز تأثير خود را داشته و خواهد داشت.

در پايان سال 1383 تصميم بر آن قرار گرفت كه مجموعه خوابگاهي مناسبي براي سپردن ساخته شود و خوابگاه ساخته شده قبلي (خوابگاه بعثت) به دختران دانشجو واگذار گردد. زيرا اولاً‌با افزايش دانشجو فضاي كافي براي دختران در اختيار نبود، ثانياً‌ خوابگاهي كه مورد استفاده آنان بود ساختمان آموزشي دانشگاه بود كه مي بايستي بزودي به استفاده هاي مجدد آموزشي برگردد.

كلنگ خوابگاه پسران در اول فروردين ماه 1384 در زميني به وسعت 36000 متر مربع واقع در غرب استاديوم آزادي گناباد (ورودي گناباد از جاده بجستان) به زمين زده شد. زمين اين خوابگاه 14 سال قبل براي ساخت خوابگاه دانشجويي به بخش خصوصي واگذار شده بود، امابه دلايل خاص موفق به ساخت آن نشدند.

پي گيري هاي مدام اينجانب از بدو ورود به دانشگاه نهايتاً منجر به آن شد كه در قبال پرداخت مبلغ 17 ميليون تومان (كه البته از حساب شخصي خود در فروردين 82 پرداخت كردم و در پايان سال 1385 زماني كه قيمت زمين حدوداً ‌15 برابر شده بود همان مبلغ اوليه را از دانشگاه دريافت نمودم) حق انتفاع مالكان را خريداري و پس از خلع يد مالكان توسط سازمان محترم مسكن و شهرسازي خراسان رضوي، كارساخت خوابگاه بصورت جدي آغاز شد.

از همان ابتدا برنامه تدوين شده بر اين مبنا بود كه اين ساختمان عظيم 3500 متر مربعي با ظرفيت پذيرش 432 نفر دانشجو با امكانات جانبي نظير تالار بزرگ مطالعه، نمازخانه، آشپزخانه هاي متعدد، سالن اجتماعات و سرويسهاي بهداشتي و حمام مكفي در مدت 6 ماه به اتمام برسد و چنين نيز شد. اما با خون دل و زحمت بسيار، كه با شيريني اتمام بموقع آن همه مرارتها و تلخ كامي ها به فراموشي سپرده شد و امروز اين ساختمان مستحكم، زيبا، ‌با ظرفيت و با معماري و مصالح عالي بدون شك از بهترين خوابگاههاي دانشگاهي كشور است.

در اين ساختمان همدلي و همياري حتي بين تيم هاي كارگري و پيمانكاري به اوج خود رسيد و در مواردي براي يك نوع كار مثلاً ديوار چيني چندين تيم پيمانكار با همديگر كار مي كردند و همديگر را پوشش مي دادند. در طول تابستان 84 تقريباً همه شبها با حضور در جمع كارگران و پيمانكاران حضور يافته و پس از صرف شام و چند دقيقه صحبت با مراسم قرعه كشي و دادن هديه زمينه تشويق فعاليت شبانه روزي آنان فراهم مي شد كه البته اين تلاشها بخوبي پاسخ داد و اتمام بموقع كار و تجهيز و بهره برداري آنان (6 ماه از كلنگ زني تا بهره برداري) گوياي اين حقيقت و تصديق اين مدعاست كه جاي تشكر از مهندسان، ‌پيمانكاران، كارگران و همكاران دانشگاهي براي هميشه باقي است.

اين خوابگاه با نام خاتم الانبياء نامگذاري شده و اميد است عنايت خاص رسول گرامي شامل دست اندركاران باشد.

افزايش 35 درصدي دانشجو در سال 1383 و افزايش مجدد آنان در مهرماه 84 باعث شد كه كمبود فضا همچنان به عنوان مشكل دانشگاه باقي باشد، اما اين بار كمبود كلاس درس، كمبود خوابگاه، كمبود ساختمان و مجتمع كارگاهي، فقدان سالن و فضاي ورزشي يكباره دست به دست هم داده بود و همتي بلند و جانانه را مي طلبيد. در حاليكه دانشگاه همچنان بدهكار بود و مرتب بايد براي پرداخت بدهي هاي خود چاره انديشي و تأمين اعتبار مي نمود.

ناگفته نماند كه حكم مسئوليت اينجانب در اول ديماه 83 براي مدت 2 سال ديگر تمديد و 2 بار استعفاي اينجانب قبل از اين تاريخ مورد قبول مسئولين محترم قرار نگرفته بود. لذا طبيعي بود كه در اجراي برنامه اي ميان مدت نيز هيچ گونه توقفي حاصل نشود.

عمليات احداث مجتمع ورزشي دانشگاه كه بعدها به نام نامي امام علي (ع) نامگذاري شد، در واپسين روزهاي سال 1384 در حد فاصل دانشگاه و خوابگاه دختران (بعثت) با زيربناي 3600 متر مربع آغاز شد. احداث اين مجتمع اولين تجربه ساختمان ورزشي براي اينجانب و برخي از مهندسين دست اندركار بود و علاوه بر هزينه زياد، كار فني قابل توجهي را طلب مي كرد.

اما اي كاش فقط كار عمراني منحصر به همين مجتمع مي شد. ناگزير بوديم حداقل 25 كلاس درس،‌ حداقل 15 كارگاه و آزمايشگاه مستقل و حداقل يك باب خوابگاه ديگر با ظرفيت 150 نفر براي خواهراني كه هنوز در بخش از ساختمان آموزش اسكان داشتند در همان 6 ماهه اول سال 1385 احداث كنيم. براي تأمين هزينه ها باز هم به صندوق مشترك و واحدهاي دانشگاه رو زديم چرا كه بدهي هاي بانكي را هنوز تسويه نكرده بوديم و برداشت وام با كارمزد بالا را مصلحت نمي دانستم.

خوابگاه 150 نفره دختران در كمتر از چهار ماه (از اواخر خرداد تا دهه اول مهرماه) ساخته و آماده بهره برداري شد. مجتمع كارگاهي جديد نيز در فضايي به وسعت 1500 متر مربع و با بهترين نقشه و مصالح و معماري تا مهرماه آماده استقرار و بهره برداري گرديد، اما اتمام كار مجتمع ورزشي به تابستان 1386 كشيده شد كه البته مجتمعي عظيم،‌باشكوه، داراي سالنها و كاربريهاي مختلف و فضايي ارزشمند است و با توجه به پروژه هاي مشابه، كمتر از يك و نيم سال زمان براي آن نيز چندان طولاني به نظر نمي رسد، ضمن آنكه مرمت ساختمانهاي قديمي دانشگاه،‌زيرسازي و آسفالت كل محوطه دانشگاه، ‌ايجاد فضاي سبز مطلوب، رنگ آميزي كل ساختمانها و حتي نماي ساختمان آموزشي قديم،‌ فعاليتهاي مربوط به بازسازي و تغيير كاربري ساختماني كه مدتها براي خوابگاه استفاده مي شده و مجدد بايد به كلاس درس تبديل مي شد، تفكيك فضاهاي مربوط به دپارتمانهاي رشته هاي مختلف مجموعه كشاورزي، پرستاري و مامايي، علوم انساني، مديريت و حسابداري، دامپزشكي و غيره از دانشكده برق و فني و مهندسي دانشگاه افزايش كلاسهاي درسي به 60 كلاس، راه اندازي مركز ICI دانشگاه ـ راه اندازي لابراتوار زبان،‌راه اندازي اتاق پراكتيك گروه پرستاري و مامايي از جمله كارهايي است كه همزمان با ساخت مجتمع ورزشي اقدام شده است.

اگر چه كه حجم ساختمانها و زيربناها در دانشگاه آزاد اسلامي واحد گناباد از حدود بيست هزار متر مربع در چهارساله اخير به 34000 متر مربع بالغ گرديده است اما آنچه مسلم است كار مديريت دانشگاه فقط به ساختمان سازي محدود نشده است و هر كدام از حوزه هاي ديگر نيز داستانهاي خاصي خود را دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود.

1 ـ افزايش تعداد رشته هاي تحصيلي از 12 رشته در پايان سال 1381 رشته در بهار 1386

2 ـ افزايش دانشجويان از 1570 نفر در پايان سال 1381 به 3400 نفر در بهار 1381

3 ـ افزايش فارغ التحصيلان در 2500 نفر تا پايان سال 1381 به 6200 نفر در بهار 1381

4 ـ برگزاري همايش راهكارهاي توسعه گناباد در سال 1383 همايش منطقه اي 2006 Rcee در سال 1385 كه يكي از موفق ترين همايش ها در سطح دانشگاههاي آزاد اسلامي كشور ارزيابي شده است.

5 ـ افزايش اعضاء هيأت علمي از 31 نفر در پايان سال 1381 به 72 نفر در بهار 1386.

6 ـ افزايش تعداد كامپيوترهاي دانشگاه از 30 دستگاه در پايان سال 1381 به 260 دستگاه در بهار 1386

7 ـ راه اندازي 2 تشكل بزرگ دانشجويي (جامعه اسلامي و مجمع سياسي دانشجويي)

8 ـ راه اندازي 2 تشكل اسلامي مربوط به اساتيد

9 ـ راه اندازي 1200 متر مربع فضاي گلخانه اي تحقيقاتي

10 ـ احداث مزرعه تحقيقاتي دانشگاه دربخشي از زمين صد هكتاري با استفاده از يك فقره قنات اهدايي به دانشگاه

11 ـ برگزاري دهها دوره آموزشي ضمن خدمت براي كاركنان و اعضاء هيئت علمي

12 ـ برگزاري موفق و بموقع جشن هاي ازدواج دانشجويي، جشن هاي فارغ التحصيلي، جشن فرهيختگان و غيره

13 ـ راه اندازي سيستم مكانيزاسيون دانشگاه و ثبت نام اينترنتي

14 ـ راه اندازي كانون فارغ التحصيلان و كانونهاي فوق برنامه متعدد

15 ـ خريد 6 سهم آب از قنات علي آباد جويمند براي آبياري فضاي سبز

16 ـ كاهش تنش هاي دانشجويي و ايجاد رابطه مسالمت آميز با دانشجويان

17 ـ تشكيل بموقع كميته هاي انضباطي جهت كاهش تخلفات دانشجويي در عرصه هاي اخلاقي، آموزشي و غيره

18 ـ اخذ مجوز راه اندازي مركز بجستان

19 ـ پرداخت كامل كليه بدهي ها دانشگاه به سيستم بانكي و به صفر رساندن اقساط بانكي.

20 ـ تصويب 26 رشته جديد در مقاطع دكتراي تخصصي (5 رشته)، كارشناسي ارشد (8 رشته) و 13 رشته در مقاطع كارشناسي پيوسته و ناپيوسته و رشته هاي كارداني در سطح منطقه

21 ـ انجام دادن به پرداخت بموقع حقوق كاركنان و اعضاء هيئت علمي دانشگاه بدون لحاظ كردن شرايط بد مالي

 

برخي حكايتهاي ويژه از اين 4.5 سال

در ميان صدها رخداد كوچك و بزرگ و مسائل پيش آمده در دانشگاه برخي از آنان به دلايل حائز اهميت بيشتر بود كه تا حدودي مورد اشاره و بررسي قرار مي گيرد.

ماجراي ناسازگاري برخي دانشجويان با مديريت دانشگاه:

چنانكه قبلاً اشاره شد تصوير ذهني اينجانب براي آن عده از دانشجوياني كه حاضر به رعايت شئونات اسلامي و دانشجويي نبودند و عموماً از نظر درسي كم مي آوردند (چرا كه اوقات خود را به اموري ديگر مي گذراندند) بسيار منفي و به اصطلاح متحجرانه بود، لذا طبيعي بود كه آنها موضع گيري خاص خود را داشته باشند. گويا به آنها چنين القاء شده بود كه با آمدن رئيس جديد بزودي ديوارهايي براي تفكيك دانشجويان دختر و پسر در دانشگاه كشيده خواهد شد.

ديگر كسی با پيراهن آستين كوتاه و شلوار لي و آرايش هاي آن چناني و .. نخواهد توانست وارد دانشگاه شود و مي بايستي هر چه زودتر به فكر لباسهاي ديگري باشند! آنها چنين شنيده بودند كه اولين اشتباه و تخلفشان آخرين آن خواهد بود و بعد از آن براي هميشه دانشگاه را ترك خواهند كرد و چنانكه قبلاً‌ اشاره شد سمپاشي ها و تحريك ها نيز كار خود را كرده بود. البته در اينكه جوّ موجود اصلاً در شأن دانشگاه نبود براي بنده هم شكي باقي نگذاشته بود، ته سيگارهايي كه همه روزه جارو مي شد و سطل هاي زباله را پر مي كرد و يا درون باغچه هاي دانشگاه پرتاب مي شد و هر چند گاه يكبار كل كاركنان براي جمع آوري اينگونه آشغالها بسيج مي شدند، خود حاكي از نابساماني ويژه اي در دانشگاه بود. اينكه در يكي از روزهاي سال 82 وقتي به اتفاق نماينده محترم شهرستان از مجلس شوراي اسلامي وارد ساختمان آموزش دانشگاه شدم و بيش از ده نفر در پله هاي ورودي ساختمان نشسته و مشغول پك زدن به سيگارهاي خود بودند و با وجود شناختن اينجانب و ميهمان همراه هيچ تكاني هم به خود ندادند! نشان از عمق پريشاني در اين گونه آموزشي و فرهنگي بود كه بايد براي آن چاره انديشي مي شد و نشان دادن عكس العمل كاملاً طبيعي بود.

در پايان اولين ترم تحصيلي كه در دانشگاه بودم (نيمسال دوم سال تحصيلي 82-81) ناگزير شدم نامه هايي براي خانواده دانشجويان محترمي كه حاضر به رعايت شئونات اسلامي به ويژه در ارتباط با نامحرم نبودند، ارسال و از آنها در اين خصوص دست ياري بطلبم كه چنانچه اين افراد حاضر به رعايت مقررات دانشگاه نباشند از امتحان پايان ترم خود محروم خواهند شد. هر كدام از اين افراد مي توانستند جمعي را عليه مديريت دانشگاه برآشوبند و چنين نيز كردند. گاهي زمزمه تحصن و اعتصاب، گاه تهديد به تخريب و حتي آتش زدن دانشگاه، گاه تشكيل جلسات شبانه به منظور ايجاد بلوا و گاه ارسال نامه براي مقامات بالا و گاه درج مطالب توهين آميز در نشريات و امثال آن از جمله روشهايي بود كه اينگونه افراد براي رسيدن به اهداف خود انتخاب مي كردند. گاهي تصميم مديريت بر آن قرار مي گرفت كه اين حركات را در نطفه خفه كند و گاه به خاطر شناسايي بهتر عاملين فرصت تظاهر و علني شدن آن تا حدودي فراهم مي شد اما جالب آنكه تقريباً همه اين موارد توسط دانشجوياني صورت مي گرفت كه بدون استثناء داراي پرونده هاي مشروطي، تخلفات امتحاني، پرونده انضباطي و حتي مشمول شرايط اخراج بودند.

شايد اوج اينگونه مخالفتها همان جلسات پرسش و پاسخ شلوغ در پايان سال تحصيلي 1383 در آمفي تئاتر دانشگاه بود كه با شعارهاي هجرتي استعفاء استعفاء و شعارهاي مشابه آن همراه بود و در نهايت تبعيد چهار دانشجوي آشوبگر به واحدهاي ماهشهر و دزفول و كازرون و بيرجند توسط كميته محترم انضباطي سازماني مركزي را در پي داشت كه از آن به بعد تقريباً اوضاع آرام شد و به مرور كشيدن سيگار نيز در دانشگاه ممنوع و پس از مدتي از تجمع افراد براي كشيدن سيگار در جلو درب ورودي دانشگاه نيز جلوگيري بعمل آمد و امروز ديگر خوشبختانه نه تنها دانشجويان كه اساتيد و كاركنان هم در داخل دانشگاه به رعايت اين موضوع توجه ويژه دارند.

پوشش نامناسب و عدم رعايت برخي شئونات توسط دانشجويان در داخل شهر نيز مسئله اي بود كه بعدها بي سبب مديريت دانشگاه را درگير نمود و بخشي از انرژي مسئولين دانشگاه در اين موضوع خرج شد. زيرا گروه هايي كه در شهر به مقابله با اين پديده ها مي پرداختند و گاه اقدامشان حتي به تهديد و شايد درگيري فيزيكي مي انجاميد تصور مي كردند كه چنين وضعيتي مورد تأئيد و پشتيباني مديريت دانشگاه است و دانشجويي كه مورد تهديد و برخورد قرار مي گرفت نيز چنين برداشت مي كرد كه برخوردهاي مذكور در كوچه و خيابان با هماهنگي مديريت دانشگاه صورت مي گيرد. اگر چه همه مي دانستند كه در پديده هايي مانند بدحجابي عوامل متعددي دخيل اند و فقط مدير دانشگاه يا نيروي انتظامي نيست كه بايد با دانشجو يا ساير جواناني كه با وضع غيرمتعارف در خيابان ها ظاهر مي شوند برخورد كند ليكن روشنگري در اين خصوص فرصتهاي ويژه اي را مي طلبيد كه حداقل اينجانب، با كثرت امور دانشگاه چنين وقتي را در اختيار نداشتم.

اعتراضات برخي گروه ها در داخل شهر حداقل در دو مرحله در مقابل مصلاي نماز جمعه، به موضع گیری عليه مديريت دانشگاه منجر شد كه البته چنين اقدامي به ظاهر مورد تأئيد مسئولين محترم شهر هم نبود و بعدها عاملين آن نيز تلويحاً به برداشت سوء خود اعتراف نمودند، ليكن براي مدتي افكار عمومي را عليه دانشگاه متشنج نمود كه اين مسائل نيز به شكر خداوند جمع شد اما خاطره آن در ذهن ها ماند.

حكايت واگذاري قنات حسين آباد (شريعت) به دانشگاه و احياء آن:

قنات حسين آباد معروف به قنات شريعت يا كلاته آقا از قنات هاي معروف گناباد بود كه تا چند سال قبل آب آن در انتهاي خيابان آيت ا… غفاري (خيابان شريعت سابق) در مقابل محل كنوني كلانتري 11 گناباد مورد استفاده قرار مي گرفت و باغ معروف شريعت و بخشي ديگر از اراضي اطراف آن از همين قنات آبياري مي شد.

اين قنات ارزشمند به مرور زمان مانند بسياري از ديگر قناتهاي كشور و منطقه به دلايل مختلف مسدود و با ريزش تدريجي آوار به متروكه بودن نزديك گرديد. افراد متعددي براي اينكه بتوانند به نحوي خانواده مرحوم شريعت زاده را متقاعد به واگذاري قنات و اراضي آن براي امور خاص كنند دست به كار شده بودند. اما مساعي آقاي عليرضا شكيبا مدير محترم وقت آموزش و پرورش شهرستان گناباد و فرهنگ دولتي و عمق انديشه جناب آقاي محمدعلي شريعت به اهداء اين سرمايه گران به دانشگاه آزاد اسلامي با اهداف خيرخواهانه منجر شد و چگونگي بهره برداري از آن ده ها و بلكه صدها ساعت فكر و اقدام مديريت دانشگاه را به خود اختصاص داد. زيرا پيچيدگي هاي خاص خود را داشت. رساندن آب به مظهر قديم قنات علاوه بر اينكه هزينه بالايي را مي طلبيد به گونه اي بود كه زمين كشاورزی متعلق به دانشگاه در مظهر قنات وجود نداشت و اراضي مربوط به باغ شريعت نيز كاربري مسكوني يافته بود. زمين هاي بالادست مظهر قنات معارضين متعدد داشت و به راحتي قابل تصرف و بهره برداري صحيح نبود. بخشي از مسير قنات بخاطر تسطيح اراضي تخريب شده بود و اصلاً پيدا كردن مسير قنات با توجه به اينكه منطقه مذكور محل گذر قناتهاي متعدد است (در محلي كه حداقل سه قنات عمده در آن به ظاهر تلاقي مي كنند و به بند سه كاريز معروف است) كاري به غايت حساس و مشكل بود.

پيمايش هاي متعدد ميداني در صبح و شام و فرستادن مقني به چاه هاي مختلف و مساعدتهاي جهاد محترم كشاورزي در جهت لايروبي بخشي از مسير قنات به اينجا منتهي شد كه بالاخره آب اين قنات در فاصله 5.5 كيلومتري از مظهر قديم آن (كل مسير قنات حدود 12 كيلومتري است) به وسيله پمپاژ از عمق حدود 80 متري ان استخراج و گامي بلند در مسير احياء اين قنات تاريخي برداشته شد.

از حسن اتفاق محل استخراج آب قطعه زميني يكصد هكتاري است كه مسير قنات از وسط همين زمين مي گذرد ليكن در زمان واگذاري زمين از طرف سازمان محترم مسكن و شهرسازي كه پیگيري هاي قابل تقدير مديريت وقت دانشگاه را در پي داشته است اين فاكتور اصلاً مورد توجه نبوده است.

جالب اينكه عرض زمين مذكور 650 متر و طول آن 1580 متر است كه محل مناسب براي استخراج آب از سويي دقيقاً 325 متر با شرق و غرب زمين قرار دارد و در نقطه مياني است و از طرف ديگر در ابتداي قسمت جنوبي و بالادست مزرعه واقع شده كه آب آن به راحتي در همه جاي اين قطعه صدهكتاري مورد استفاده قرار مي گيرد.

اگر چه طرح دانشگاه ايجاد مزرعه و باغ الگويي تحقيقاتي در اين محدوده است و براي آن برنامه و طرح مصوب سازمان را نيز دارد، ليكن با وجود آب شيرين و پايدار قنات،‌ موقعيت بسيار عالي زمين و خوش آب و هوا بودن منطقه، اين قنات و اراضي سرمايه هاي كلان براي شهر و دانشگاه است كه اميد است دانشگاه بتواند با بكارگيري صحيح آن راه استفاده بهينه از قابليت هاي مهم شهرستان را به ديگران بنمايد.

ماجراي واگذاري قنات از اينجا شروع شد كه دانشگاه با وجود چندين رشته كشاورزي فاقد مزرعه تحقيقاتي مستقل بود و ناگزير بود از مزارع استيجاري نظير بند سردولاب و امثال ان استفاده نمايد.

تنها چاه كشاورزي و دامداري دانشگاه نيز كه در محل گاوداري دانشگاه در كلوت بالاي گناباد و در فاصله حدود يك كيلومتري شهر قرار داشت روز بروز با كم آبي و افت سطح آب مواجه بود و حتي نتوانست پاسخگوي گلخانه هزارمتري و دامداري چند رأسي دانشگاه باشد كه بخشي از آب با تانكر تأمين مي شد و در نهایت نيز كلاً بي آب شد.

از طرفي در طول سالهاي كودكي ام آرزوي اين را در سر مي پروراندم كه روزي بتوانم فاصله زادگاهم كلات تا گناباد را آب جاري نموده و كناره راه را درختكاري كنم. قنات مسدود شده شريعت را كه زماني از آب گواراي آن نوشيده و طعم آنرا به خوبي به ياد داشتم فرصت مناسبي براي رفع مشكل دانشگاه و تحقق بخشي از ايده ديرينه خود مي دانستم! لذا از همان روزهاي اول مكاتبه و مذاكره با جناب سيدمحمدعلي شريعت كه مقيم آلمان بودند را آغاز نمودم اما جلب اعتماد ايشان نياز به مساعدت ديگران هم داشت تا اينكه در حاشيه برگزاري همايش قنات در ارديبهشت ماه سال 1383 فرصتي دست داد كه با واسطه برخي از معتمدين شهر و مساعي آقاي عليرضا شكيبا در معيت آقاي شريعت سري به گلخانه پر رونق و پربار دانشگاه در اراضي محدوده بند سردولاب زديم و همانجا ميهمانان و از جمله جناب شريعت به اين باور رسيدند كه مديريت دانشگاه توان بهره برداري مفيد از اين فرصت استثنايي را دارد و لذا جلسه اي در منزل مرحوم حاج حسين ارجمندي تشكيل و بعد از بحث و مذاكره در ميان ناباوري و تعجب حضار با اينكه دانشگاه حاضر به پرداخت وجهي براي قنات بود تمامي سهام خانواده شريعت به دانشگاه اهداء گرديد و از آن پس عمليات استخراج آب و تسطيح اراضي آغاز شد كه در دو سال اول انواع نهال در مزرعه غرس و انواع كشتها انجام شد و با سرعت تمام عمليات اجرايي آن در حال انجام است.

اما اراضي واگذار شده به همراه قنات كه در محدوده بالايي كلانتري 11 گناباد و حد فاصل استاديوم تا ابتداي جاده روستاي رهن واقع شده است و در سال 1331 توسط مالك قنات (مرحوم سيدحسين شريعت) اظهارنامه هاي ثبتي آن تكميل شده بود بعدها در سال 1354 توسط اداره امور اقتصادي وقت نيز با شماره پلاك ديگري ثبت و سند شده كه هم اكنون در اختيار سازمان محترم مسكن و شهرسازي است و البته بخشي از آن توسط افراد سودجو تصرف شده است. ليكن دانشگاه اقدامات خود براي ابطال سند مذكور را آغاز نموده و در دست اقدام دارد. بازپس گيري اين قطعه زمين حدود 28 هكتاري نيز زمينه ديگري براي گسترش آموزش عالي در گناباد خواهد بود.

حكايت كناره گيري اينجانب از مديريت دانشگاه آزاد اسلامي واحد گناباد

از ديد برخي از دوستان كسي كه مديريت يك دانشگاه معتبر را در شهر و وطن خود دارد و توانسته است در فرصت مناسب مدارج تحصيلي خود را تا اخذ مدرك دكتراي تخصصي (P.H.D) بگذراند و از طرف ديگر مورد اعتماد و وثوق مسئولين و مردم شهرستان است و مراحل سخت و دشواري را پشت سر گذاشته و اكنون در فضايي آرام و بدون تنش و با همكاراني وفادار كار مي كند، نهايت آرزوي يك تحصيل كرده روستايي است. به همين دليل هم وقتي موضوع كناره گيري را با برخي دوستان مطرح نمودم علاوه بر اينكه تعجب مي نمودند توصيه اكيد بر حفظ اين موقعيت اجتماعي ـ فرهنگي مؤثر داشتند.

نكته ديگر آنكه اهميت دانشگاه آزاد اسلامي در ديد شهروندان گنابادي به گونه اي است كه بسياري از داشته هاي اخير گناباد و رونق و توسعه اين شهر را مديون دانشگاه مي دانند. از نگاه مثبت و محبت آميز آنان چهار پنج ساله مديريت اينجانب بر دانشگاه دوران موفقي براي پيشرفت و توسعه اين مركز مهم آموزش عالي به شمار مي آيد و آنان نيز مسئوليت دانشگاه را مسئوليتي مهم و ارزشمند مي دانند چرا كه دانشگاه را منشأ تحول مثبت مي بينند لذا از ديد آنان نيز كناره گيري از مديريت دانشگاه با هر انگيزه اي كه باشد چندان مقبول و پسنديده نيست.

برخي مسئولين محترم شهر كه در جهت توسعه و پيشرفت شهر دلسوزي هاي ويژه اي دارند نيز ضمن آنكه سنگر دانشگاه را سنگر بهترين ارائه خدمات مي دانند معتقدند كه در سايه آرامش و رونقي كه در سالهاي اخير در دانشگاه ايجاد شده است، پيشرفت شهر را نيز بهتر مي توان تعقيب نمود و دانشگاه آزاد آباد و آرام مي تواند در پيشرفت و آباداني شهر نقش ويژه داشته باشد. بنابراين از نگاه آنان هم ممكن است تغيير مديريت باعث وقفه اي در پيشرفت دانشگاه باشد.

اما با لحاظ كردن همه اين ديدگاه ها و احترام فراوان به همه نقطه نظرها، ‌اينجانب در شيوه مديريتي خود به يك اصل مهم پايبندم و آن اعتقاد به اين مطلب است كه دوره هاي ماند مديريتي نبايد آنقدر طولاني شود كه مدير از مجموعه و مجموعه از مدير خسته شود. از طرف ديگر در دسته بندي مديران، خود را جزو گروه كارآفرين تحول گرا و خلاق مي دانم، نه جزو مديران حرفه اي. اين دسته از مديران معمولاً در هر سازمان در دوره خاص و تا زماني كه شرايط ناآرام و اوضاع بحراني است، سعي مي كنند فرضيات را به مسائل مورد علاقه خود تبديل كنند و پس از آنكه سازمان در مسير توسعه آرام و توأم با ثبات قرار گرفت معمولاً كناره گيري مي كنند و چه بسا در جاي ديگر از صفر شروع مي كنند، در پي حل مسائل جديد بر مي آيند و چه بسا مسئله مي آفرينند و حل كنند و لذت مي برند. لذا برداشت اينجانب چنين است كه امروز دانشگاه در يك مسير كفي يك طرفه حركت مي كند و پيچ و خمها و گردنه ها را پشت سر گذاشته است لذا ترجيح دادم كه در اين فضاي باثبات در جا نزنم.

و اما دليل تاريخي ديگر اينكه راستش اينجانب در دوران كودكي و نوجواني و سالهاي آغازين جواني همانند هزاران و ميليونها كودك و نوجوان و جوان ديگر خيالها و آرزوهايي را در سر مي پروراندم و براي رسيدن به اهداف خود به دنبال راهها و برنامه هايي مي گشتم و تلاش داشتم كه براي خود آينده اي روشن ترسيم كنم. تقريباً در سالهاي آخر دبيرستان بود كه با توجه به توانايي هاي ذاتي خود و اهداف بلند پروازانه و آرمانهايي كه داشتم توانستم مسير آينده زندگي خود را به شرح زير ترسيم و فعاليت ها و انرژي خود را نيز در همان جهت سوق دهم.

اهدافي را مد نظر داشتم كه اي كاش همان زمان با اهل دانش و افراد خبره در ميان مي گذاشتم از آنان كمك مي طلبيدم تا اهداف خود را در طول هم و به صورت سلسله مراتبي تعريف كنم اما چنين شرايطي حاصل نشد.

بالاخره مسير آينده خود را بدينگونه ترسيم كردم كه آنقدر كسب علم و توانايي كنم كه بتوانم به تدريس در دانشگاه مشغول شوم و به كسوت استادي دانشگاه درآيم (البته آن زمان نمي دانستم كه در دانشگاه مدرسين بر اساس رتبه خود به مربي، استاديار، دانشيار، استاد و ساير رتبه ها طبقه بندي مي شوند) اما به هر حال مي دانستم براي تدريس در دانشگاه نياز به مدرك دكتري دارم بنابراين عزم خود را براي رفتن به دانشگاه جزم كردم كه از پرداختن به خاطرات آن دوران و چگونگي رسيدن به هدفم كه خيلي زود به تحقق پيوست صرف نظر مي كنم.

در همين دوران فكر مي كردم كه اگر نتوانم به استادي دانشگاه برسم و قرار باشد كه كار اجرايي داشته باشم بايد خود را حداقل براي فرمانداري يك شهرستان آماده كنم. زيرا تصور مي كرد شغل فرمانداري حداقل شغلي است كه تأثيرگذاري آن حداقل در سطح يك شهرستان و سرنوشت ساز براي مردم آن است و جايگاه او رفيع و دستش براي خدمت باز است.

شرايط تحقق اين ايده نيز بزودي و زودتر از آنچه فكر مي كردم بوجود آمد، زيرا آنهم در مسير تحصيل علم ميسر شد. دانشجوي ترم آخر كارشناسي بودم كه به استانداري محترم خراسان رضوي فرا خوانده شدم و براي تصدي مسئوليت مورد پيشنهاد قرار گرفتم اما جالب آن بود كه در اين مقطع كه 23 سال سن داشتم اين پيشنهاد را نپذيرفتم و گفتم حال درس مي خوانم و پس از اتمام تحصيلات تكميلي فرصتهاي بعدي نيز خواهد بود كه البته بعدها نيز در مواردي براي فرماندار شدن دعوت شدم اما ديگر آرزوي آن را نداشتم و اين شغل را از رديف هدفهاي خود حذف كردم.

همزمان با دوره اي كه در اهداف آتي خود تدريس دانشگاه و فرماندار شدن را قرار داده بودم گاهي هم به فكر سياست بودم و بهترين مسير را براي ورود جدي به عرصه سياست نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي مي دانستم. اما همواره حواسم بود كه رسيدن به اين هدف نيز قابليتهاي ويژه خود را طلب مي كند، لذا هيچ گاه و تا اسباب آنرا فراهم نكردم اين هدف خود را آشكار ننمودم. از همان ابتدا داشتن مدرك دكترا و حداقل 40 سال سن و آگاهي همه جانبه از حوزه انتخابيه را ابتدايي ترين شرايط براي خود مي دانستم و فكر هم مي كردم كه روزي در كشور واقعاً هم براي رفتن به مجلس قانون، سطح تحصيلي خاصي را معين خواهد كرد.

بنابر آنچه گفته شد،‌ رشته تحصيلي خود را در دانشگاه جغرافياي انساني انتخاب كردم زيرا مي دانستم هم به سياست ربط دارد هم در اجرا كاربرد دارد و هم ادامه تحصيل آن تا مقطع دكتراي تخصصي در داخل كشور وجود دارد و علاوه بر آن براي شناخت محيط از همه رشته ها مرتبط تر مي باشد.

آمدن به گناباد و مسئوليت به دانشگاه را هم تا حدودي در همين راستا توجيه و تفسير كردم، انتظار و پيشنهاد برخي از معتمدين شهر و دوستان خود از همان ابتداي ورود به گناباد را نيز در همين راستا مشاهده تحصيل نمودم. و به اين ترتيب بود كه استعفاي از مسئوليت را براي انتخابات هشتم از همان ابتدا در برنامه كاري خود قرار دادم. اما به جرأت مي گويم تلاشم در دانشگاه را براي رسيدن به اين هدف انجام نداده ام بلكه سعي كردم فرصت كوتاهي را كه در اختيار داشته ام براي دانشگاه با جديّت كار كنم تا زمانيكه اين محيط مقدس را ترك كنم در مقابل خداي خود و وجدان خود هيچگونه شرمندگي نداشته باشم و ادعا كنم كه هر آنچه در توان داشتم در طبق اخلاص گذاشته تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد …

 

به قلم زنده یاد دکتر محمدحسن هجرتی – 31 تیر ماه 1386

درباره ی میثم هجرتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *