اگر چه هر بخشي از دانشگاه و حتي هر آجر و موزائيك و كاشي آن و هر گل و گياهي كه در چندين ساله اخير در آن روئيده و ديدار هر عزيزي كه براي پيشرفت دانشگاه گامي برداشته براي اينجانب كه با عشق و حساسيت پي گير انجام امور بوده ام يادآور خاطرات فراواني است ليكن حكايت احداث موتورخانه خوابگاه بعثت دراين ميان جاي خود را دارد .
داستان از اين قرار بود كه با توجه به نقشه و فنداسيون خوابگاه ناگزير از احداث موتورخانه در بيرون از مجموعه ساختمان اصلي بوديم، محلي كه بعد از بررسي هاي مختلف براي موتورخانه تعيين شد در كنجي قرار داشت كه مي بايستي به عمق بيش از 3 متر خاك برداري مي شد اين محل در انتهاي مسيري قرار مي گرفت كه سال ها قبل توسط يك شركت ايتاليايي (پيمانكار بخشي از جاده آسيايي معروف به سنتو ) مورد استفاده بوده و براي تاسيسات و اهداف ويژه اي، نوارهاي بتني با عرض حدود 3.5 متر و قطر حدود 50 سانتي متر به صورت مسلح ايجاد كرده بودند، در ابتدا اطلاعي از ضخامت و استحكام بتن نداشتيم لذا خاك برداري را با اطمينان شروع كرديم. وقتي كار به شكستن نوار بتني مذكور رسيد تازه فهميديم كه شكستن و برداشتن اين بتن كار بيل مكانيكي و لودر و ساير وسايلي كه در دسترس ما بودند نيست لذا با كمپرسور كار ايجاد شكاف در قسمت هايي از بتن آغاز شد و بعد از ساعت ها تلاش اين نوار بزرگ تا حدودي تقطيع شد. ليكن وقتي لودر و جرثقيل به سراغ برداشتن آن آمدند متاسفانه سنگيني قطعات باعث شد كه به داخل حفره خاكبرداري شده سقوط كنند و زحمت كار را چندين برابر نمايد. دو دستگاه جرثقيل به اتفاق بيل مكانيكي و لودر دست به كار شده بودند تا قطعات چندين تني بتن را در جايي كه قدرت مانور اندكي هم داشتند برداشته و از محل خارج كنند اما بستن سيم بكسل، جك زدن ها و امثال آن بي فايده بود مجدداً خرد كردن قطعات آغاز شد كه كاري واقعا سخت و در آن فضا بسيار خسته كننده بود. تازه زماني كه جرثقيل ها با كمك همديگر موفق به برداشتن يك قطعه چند تني شدند و به ظاهر كار سامان مي گرفت که مشكل اصلي آغاز شد، جريان از اين قرار بود كه لوله اصلي آب از زير ساختمان مي گذشته و حتي كساني كه سالها قبل پي ساختمان را كنده بودند و فونداسيون آن را ريخته بودند متوجه اين موضوع نيز نشده بودند چرا كه به خاطر تغيير مسير خيابان در محاسبات خود براي محل گذر لوله آب اشتباه كرده بودند. قطعه بتن سنگين كه در حين بالا كشيدن به جداره مكان حفر شده گير كرده بود و همكاران در تلاش براي آزاد سازي آن بودند به ناگاه به لوله آبي كه از كنار آن مي گذشت فشار آورده و لوله سيماني قديمي آن شكست و نهري از آب در داخل محل حفر شده براي موتور خانه به جريان افتاد و دقايقي بعد تا امور آب خبر شد نه تنها استخري از آب جمع شده بود بلكه قسمتي از شهر با بي آبي مواجه شده و به شدت پيگير كار شده بودند و در اين ميان نگراني دانشگاه نه فقط براي سازمان و لوله آب و شهروندان بلكه براي ساختمان سفت كاري شده كه در معرض خرابي و نشست قرار مي گرفت، نيز بود. براي كشيدن آب اضافي همه امكانات به كار گرفته شد تا اينكه بالاخره جريان آب مهار شد. اما قطعات بتن در گل فرو رفته و زمين خيس خورده، با شتابي كه دانشگاه براي آماده كردن مكان داشت دغدغه جدي شده بود و از طرفي اول مهر ماه نزديك بود و دانشجويان عنقريب از راه مي رسيدند و در اين ميان تلاش بي امان چند نفر از كارمندان دانشگاه در حالي كه عقربه هاي ساعت 1 بامداد را نشان مي داد ستودني بود و از اينكه مرتب به راننده لودر و جرثقيل التماس مي كردند كه محل كار را ناتمام ترك نكنند و آخرين تلاش هاي خود را براي رفع مشكل بكار مي بردند، ديدن چهره خسته آنها عرق شرم را بر پيشاني ام مي نشاند. اما در همان ميان آب و گل در نهايت توانستند قطعات را به هر زحمتي كه بود با بستن زنجير و سيم بكسل خارج كنند و با صلواتي جمعي خستگي ساعت ها عرق ريختن را به اصطلاح از تن بدر كنند و به عنوان پيروز ميدان از چاله بدر آيند در حالي كه لباس آنها دقيقا مانند مقني و چاه كني شده بود كه در داخل حفره قنات ساعت ها لايروبي كرده باشد و اينجانب تنها تشكري كه مي توانستم از اين عزيزان انجام دهم اهداء تمامي مبلغي بود كه همان روز از محل فروش محصول بادام درختاني كه پدرم به من هديه كرده بود، دريافت كرده بودم. خدا را شكر و چه پول حلالي بود كه به چنين زحمت كشاني تقديم شد و آن قطعات بتن تا سه سال بعد در محوطه خوابگاه در مقابل چشم دانشجويان بود و به مانند صخره اي عظيم از آن بالا و پايين مي رفتند.
برگرفته از کتاب بر بلندای گناباد از فراز دانشگاه به قلم دکتر محمدحسن هجرتی